مسیر مدیریت

کانال ارتباطی دانشجویان و فارغ التحصیلان کارشناسی ،کارشناسی ارشد و دکتری رشته مدیریت

مسیر مدیریت

کانال ارتباطی دانشجویان و فارغ التحصیلان کارشناسی ،کارشناسی ارشد و دکتری رشته مدیریت

مسیر مدیریت

هدف از ایجاد این وبلاگ فراهم کردن یک پل ارتباطی جهت حل مشکلات علمی و در نهایت ارتقا دانش همه علاقه مندان به رشته مدیریت در سراسر کشور است .

طبیعی است که این وبلاگ تجربه ای منحصر به فردی نیست اما با همکاری همه رفقا سعی کرده ایم خدمات خوبی را جهت پر بار شدن فضای علمی کشور در رشته مدیریت خلق و ایجاد کنیم و به غنی تر شدن فضای مجازی کشورمان در حوزه دانش مدیریت کمک کنیم و در این راه خود را نیازمند راهنمایی های و ارشادات همه اساتید و دانشجویان و علاقه مندان به رشته مدیریت می دانیم.

همه مخاطبین این وبلاگ می توانند اگر مطلب مفیدی در حوزه تخصصی مدیریت ، خاصه تکنیک های مدیریتی در اختیار دارند با ما به اشتراک بگذارند و به هم افزایی دانش از این طریق کمک نمایند.
ایمیل ما : imshu92@gmail.com

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجتبی لشکر بلوکی» ثبت شده است

 

یکی از دام هایی که پیش روی ما وجود دارد. پشم گاومیش تراشی یا یاک شیوینگ است. با یک مثال کلاسیک شروع می کنیم: فرض کنید یکی از کارهایی که من تصمیم می‌گیرم امروز انجام دهم، شستن ماشینم است. ولی متوجه می شوم که شلنگ آب از چند وقت پیش پاره شده است و تصمیم می‌گیرم ابتدا بروم و یک شلنگ نو از سوپر مارکت آن طرف رودخانه بخرم.

 

ولی برای آنکه به آن‌طرف رودخانه بروم لازم است که از ایستگاه عوارضی جاده عبور کنم و عوارض بپردازم. یادم می‌آید که همسایه‌مان کارت تخفیف عوارضی دارد و می‌توانم کارت تخفیف او را قرض بگیرم. ولی او کارت تخفیف عوارضی را به من قرض نمی‌دهد مگر اینکه من متکای پشمی که پسرم از آنها قرض گرفته بود را به آنها برگردانم. ولی پسرم متکا را پاره کرده است و نیاز به مقداری پشم دارم تا آن را ترمیم کنم و برگردانم. در نهایت تصمیم می‌گیرم به دامداری بروم و مقداری پشم گاومیش تهیه کنم.

 

در نهایت می‌بینم که روز به پایان رسیده است و من به جای اینکه ماشینم را بشورم، پشم گاومیش تراشیده‌ام!!! در حالی که همان ابتدا که دیدم شلنگ آب پاره شده است می‌توانستم ماشین را مثلا با سطل آب بشویم. اگرچه با کیفیت کمتر شسته می‌شد ولی حداقل همان موقع کار انجام و تمام می‌شد (برگرفته از نوشته مهندس مجتبی ایمانی)

 

☑️⭕️تجویز راهبردی:

سندروم پشم گاو تراشی یا یاک شیوینگ (Yak Shaving)  هم در عرصه زندگی فردی هم در حوزه سازمانی و هم در سطح کشورداری گریبانگیر ماست. مثال زندگی شخصی را در بالا مرور کردیم اما بگذارید دو مثال از سازمان و کشور بزنم.

 

در حوزه سازمانی: ما در حال تدوین برنامه استراتژیک برای سازمان خود هستیم. قبل از آنکه پروژه تدوین برنامه به پایان برسد، به این جمع بندی قطعی می رسیم که باید از بازار و توقف خط تولید محصول الف خروج کنیم. اما این را چون به عنوان اقدام استراتژیک می شناسیم، منوط می کنیم به نهایی سازی سند راهبردی. نهایی سازی سند مذکور نیز منوط است به تصویب هیات مدیره. تصویب هیات مدیره نیز پیش نیازی دارد به نام تایید مدیر عامل و همین طور حلقه های قبلی از جمله: تدوین راهبردها، تدوین اهداف، تحلیل محیط بیرونی، تحلیل محیط درونی و .. این یعنی حداقل 12 ماه. در صورتی که همان اول می توانستیم خط تولید محصول الف را متوقف کنیم و زیان مان را کاهش و سودآوری مان را افزایش دهیم. اما رفتیم دنبال پشم گاوتراشی.

 

در سطح کشورداری: در یک وزارت خانه به این جمع بندی می رسیم که باید سامانه اعلام فساد را راه اندازی کنیم. بنابراین دست به کار می شویم و یک طرح جامع می نویسیم و می گوییم که برای اینکه سامانه مذکور کار کند پس باید پیش نیازهایش را فراهم کنیم: یک دیتا سنتر می خواهیم. برای دیتا سرور، یک ساختمان مناسب می خواهیم. برای ساختمان مناسب باید آن را به تایید مقام‌های ناظر برسانیم که آیا مشخصات حفاظتی لازم برای نگهداری دیتا سرورها را دارد یا نه؟ دوباره می‌افتیم به پشم گاوتراشی. در صورتی که برای شروع می‌توانستیم از همین ابزار شبکه‌های اجتماعی مانند تلگرام استفاده کنیم. هر کسی هر جایی مشکلی را دید می توانست بلافاصله صوت، تصویر، مستندات مربوط را ارسال کند. آن را هم می توانستیم در یک استان اجرایی کنیم. اما هدف اصلی یعنی امکان انتقال سریع فساد به مسوولان جای خود را به پشم گاوتراشی (اخذ مجوز در مورد ساختمان نگهداری دیتاسرور) می دهد. دستگاه های دولتی به شدت مستعد سندروم یاک شیوینگ هستند. کاغذبازی و مقدمه چینی در خون سازمان های دولتی جاری است. برای هر موضوعی بلافاصله چنان ابعاد و اضلاعی فراهم می کنند که خود هدف نهایی تقریبا کم رنگ اگر نگوییم بی رنگ می شود.  

 

چه می توان کرد؟

1-همیشه هدف نهایی را در ذهن داشته باشیم. هدف باید همواره پر رنگ تر از گام ها، پیش نیازها و اقدامات باشد. ذهن انسان محدود است و توانایی نگه داشتن تعداد زیادی متغیر را به صورت همزمان ندارد. بنابراین آنقدر آفتابه لگن را زیاد نکنیم که شام و ناهار را فراموش کنیم.

2-همیشه این سه سوال را از خود بپرسید: آیا می توانم بدون انجام دادن این اقدام به گام بعدی برسم؟ آیا می توانم این پیش نیاز را به گونه ای دیگر انجام دهم که هزینه و زمان کمتری داشته باشد اما تقریبا همان اثر را داشته باشد. آیا برای دسترسی به این هدف، باید این زنجیره از اقدامات پیش نیازی را طی کنم، نمی شود به گونه ای دیگر به این هدف رسید؟

 

مجتبی لشکربلوکی

 

شلوار قرمزت را در بیار وگرنه کشته می شوی!

قبل از جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۲، وزیر جنگ فرانسه در حال بازگشت از جبهه‌ بالکان به این نتیجه رسید که بُرد گلوله‌های اسلحه‌ها به شدت افزایش یافته است و نیاز به استتار (مخفی ماندن از دیدرس دشمن) بیش از گذشته است. چرا که دیده شدن هر سرباز، یعنی هدف‌گیری دقیق توسط دشمن و نهایتا کشته شدن.

او لباس کم‌رنگ بلغارها را دید و تصمیم گرفت لباس سربازهای فرانسوی را تغییر دهد. سربازان فرانسوی تا آن زمان همچنان لباس آبی پررنگ با شلوارهای قرمز می‌پوشیدند. پیشنهاد داد تا سربازان فرانسوی لباس خاکستری-آبی یا خاکستری-سبز بپوشند؛ اما غرور ارتشِ نمی گذاشت. آن‌ها به همان اندازه‌ای در پوشیدن کتِ دامن‌دارِ آبی و شلوار قرمز اصرار داشتند؛ که زمانی در نپذیرفتن توپ‌های سنگین پافشاری کرده بودند.

نظامیان فرانسوی «حیثیت ارتش» را در خطر می‌دیدند؛ چرا که رنگ لباس‌شان داشت تغییر می‌کرد! روزنامه‌ «اکو دو پاری» نوشت: «به‌فراموشی سپردن تمام آن‌چه رنگی است، تمام آن‌چه به سربازان سیمای درخشان می‌بخشد؛ هم خلاف سلیقه‌ فرانسوی است و هم خلاف عملکرد نظامی!!» می بینید چگونه با هیجانات کاذب، واقعیت های واضح را نادیده گرفتند. در هر صورت آن زمان مساله‌ حیثیت و غرور فرانسوی قابل شوخی کردن نبود.

وضعیت زمانی بدتر می شود که وزیر جنگ قبلی هم به نفع وضعیت موجود وارد میدان شد! موسیو اتیِن، وزیر قبلی از جانب فرانسه گفته بود: «حذف شلوار قرمز؟ هرگز! شلوار قرمز یعنی فرانسه!»

بعدترها زمانی که فرانسوی‌ها گروه گروه در مقابل اسلحه‌های آلمانی قتل عام می‌شدند و مثل برگ‌های درختی در پاییز بر روی زمین می‌افتادند؛ هیچکدامشان شاید نمی‌دانست که شلوارهای قرمز یا حیثیت فرانسه چگونه آنان را به کشتن داده‌اند. وزیر جنگ فرانسه، مسیمی، بعدترها اعتراف کرد: «آن چسبیدن کورکورانه و ابلهانه به چشمگیرترین رنگ، عواقبی سخت در پی داشت»!!! (برگرفته از نوشته دکتر امیرناظمی، ژرف اندیش و آینده پژوه)

تحلیل و تجویز راهبردی:

فکر نکنید این یک داستان تاریخی بود که تمام شد. همه ما، تاکید می کنم همه ما شلوارهای قرمز داریم. بگذارید چند مثال را با هم مرور کنیم.

۱-  در سطح سازمان: در یکی از شرکت های با سابقه بالای نیم قرن به این نتیجه رسیدند که یکی از مشکلات شرکت، نام شرکت است. این شرکت در سراسر کشور حضور داشت. اما نامش باعث می شد که نه محصولاتش را بتوان خوب نام گذاری کرد و نه مردم درک درستی از ماهیت شرکت پیدا می کردند. پیشنهاد تغییر نام شرکت داده شد و در ثانیه اول رد شد. چرا؟ گفتند که قبلا یک بار زمزمه تغییر نام شرکت که پیش آمده بود. بازنشستگان تهدید به تظاهرات کردند. خیلی جالب بود! سودآوری شرکت به خطر افتاد اما شلوار قرمز را از پای شان در نیاوردند.

۲-  در سطح زندگی فردی: روزنامه نگاری، سال های سال است که در روزنامه ها قلم می زند. اکنون دیگر به خاطر ظهور شبکه های اجتماعی، بُرد آنان بسیار بیشتر از روزنامه است. وقتی به روزنامه نگار پیشنهاد می دهید که در شبکه های اجتماعی مطلبش را منتشر کند چه می گوید؟ حذف شلوار قرمز (روزنامه) یعنی نادیده گرفتن سابقه ۲۰ سال روزنامه نگاری من (هویت و حیثیت بیست ساله من)! کاغذها می مانند اما شبکه های حذف و فیلتر می شوند.

۳-  در سطح کشورداری: یکی از تعطیلات اعیاد ملی یا مذهبی که در کشور خود داریم را در نظر بگیرید. صحبت بر سر این است که آن عید، عید بماند اما تعطیل نباشد. دلیلش هم ساده است: اگر نفت ملی شده است چه ربطی دارد که آن روز را کار نکنیم؟ یعنی چه ارتباطی وجود دارد بین کار نکردن ما و یا ملی شدن صنعت نفت. یا اگر میلاد یکی از بزرگان دین است چه نیازی دارد که آن روز را کار نکنیم. اما کافی است همین را بگوییم تا شلوار قرمزها چنین جملاتی را بیان کنند: حذف شلوار قرمز؟ هرگز! شلوار قرمز یعنی سابقه تاریخی و غرور ملی!

چه باید کرد؟

۱-  تفکیک محور از پیرامون: اولین کاری که باید انجام دهیم این است که بین موجود محوری (اصل/هدف اصلی/ماموریت) و موضوعات پیرامونی (ملحقات و …) تفکیک قائل شویم. به راحتی نگوییم شلوار قرمز یعنی فرانسه، نوشتن در روزنامه یعنی اصل نوشتن. این مساله از آن جا اهمیت پیدا می کند که در دنیای تغییرات شگرف و همیشگی، آنان‌که با تحولات، خود را تطبیق نمی دهند، همانند کسانی که شلوار قرمز را هویت ملی‌شان می‌دانند، هم خود و هم کشورشان را قربانی می‌کنند.

۲-  اگر نمی‌خواهیم که شلوار قرمز بر پا، جلوی مسلسل‌ها هدف قرار گیریم؛ پس چاره‌ای نداریم جز آن‌که با حافظان وضع موجود گفتگو کنیم؛ به زبان های مختلف و مثال های مختلف با خود و با دیگران تکرار کنیم: «شلوار قرمز» هیچ ارتباطی به «حیثیت و غرور فردی./سازمانی/ملی» ندارد!

۳- هر چیزی را سریع تبدیل به ارزش، هویت، حیثیت و غرور فردی/سازمانی/ملی نکنیم.

مجتبی لشکربلوکی